اول از خوبی ، خطابم می کند
بعد با یک “نه ” جوابم می کند !
جُرعه جُرعه جُرعه می بخشد به من
مست می سازَد ، شرابم می کند
خشت خشتِ جان من در دستِ اوست
زیرِ پای خود خرابم می کند
قطره ، قطره ،آبرویم می بَرَد
از خجالت گاه آبم می کند
تا که گیسو می سپارَد دستِ باد
مو به مو دارد عذابم می کند
پرسشی همواره در ذهن ِ من است
می رود یا کامیابم می کند؟!
کاش می دانستم این حوّاصفت
داخلِ آدم حسابم می کند !
باغبانِ کاشیِ روح ِ من است !
می بَرَد قمصر ، گلابم می کند
شب ، حضورِ مبهمِ گیسوی اوست
بر مدارِ شب، شهابم می کند
عاقبت با تابشِ چشمانِ خویش
ذرّه ، ذرّه، آفتابم می کند !
دکتر یدالله گودرزی
دیگر اشعار : یدالله گودرزی
نویسنده : علیرضا بابایی